آیه 40 سوره یوسف
<<39 | آیه 40 سوره یوسف | 41>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
(و بدانید که) آنچه غیر از خدا میپرستید، جز اسمائی (بیحقیقت و الفاظی بیمعنی) نیست که شما خود و پدرانتان نامیده (و ساخته) اید، خدا هیچ حجتی بر آن نفرستاده، تنها حکمفرمای عالم وجود خداست، امر فرموده که جز آن ذات پاک یکتا کسی را نپرستید، این توحید آیین محکم است لیکن اکثر مردم بر این حقیقت آگه نیستند.
شما به جای خدا جز [بت هایی] با نام هایی بی اثر و بی معنا که خود و پدرانتان آنها را نامگذاری کرده اید نمی پرستید، خدا [که صاحب اختیار همه هستی است] هیچ دلیلی بر [حقّانیّت آنها برای پرستش] نازل نکرده است. حکم فقط ویژه خداست، او فرمان داده که جز او را نپرستید. دین درست و راست و آیین پابرجا و حق همین است، ولی بیشتر مردم [حقایق را] نمی دانند.
شما به جاى او جز نامهايى [چند] را نمىپرستيد كه شما و پدرانتان آنها را نامگذارى كردهايد، و خدا دليلى بر [حقانيت] آنها نازل نكرده است. فرمان جز براى خدا نيست. دستور داده كه جز او را نپرستيد. اين است دين درست، ولى بيشتر مردم نمىدانند.
نمىپرستيد سواى خداى يكتا، مگر بتانى را كه خود و پدرانتان آنها را به نامهايى خواندهايد و خدا حجتى بر اثبات آنها نازل نكرده است. حكم جز حكم خدا نيست. فرمان داده است كه جز او را نپرستيد. اين است دين راست و استوار، ولى بيشتر مردم نمىدانند.
این معبودهایی که غیر از خدا میپرستید، چیزی جز اسمهائی (بیمسمّا) که شما و پدرانتان آنها را خدا نامیدهاید، نیست؛ خداوند هیچ دلیلی بر آن نازل نکرده؛ حکم تنها از آن خداست؛ فرمان داده که غیر از او را نپرستید! این است آیین پابرجا؛ ولی بیشتر مردم نمیدانند!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
حكم: قضاوت و داورى و دستور.
قيم: (به فتح قاف و كسر ياء): مستقيم و صحيح. به معنى متولى و سرپرست نيز آيد.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ «40»
شما غير خدا چيزى را عبادت نمىكنيد مگر اسمهايى (بىمسمّى) كه شما وپدرانتان نامگذارى كردهايد (و) خداوند هيچ دليلى (بر حقانيّت) آن نفرستاده است. كسى جز خدا حقّ فرمانروايى ندارد، او دستور داده كه جز او را نپرستيد. اين دين پا بر جا و استوار است، ولى اكثر مردم نمىدانند.
پیام ها
1- معبودهاى غير او واقعى نيستند، بلكه ساخته خيال مشركان و نياكان آنهاست.
ما تَعْبُدُونَ ... إِلَّا أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ
2- بسيارى از قدرتها، سازمانها، مؤسسات، سمينارها، قطعنامهها، ملاقاتها و حمايتها و محكوميتها و عناوين و القاب ديگر، اسمهاى بىمسمّى وبتهاى مدرن روزگار ما هستند كه بشر به جاى خدا، دنبالهرو آنان شده است. ما تَعْبُدُونَ ... أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها
3- سابقه و قدمت، دليل حقانيّت نيست. «أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ»*
4- عقايد آدمى بايد متكى بر دليل وبرهان عقلى يا نقلى باشد. «مِنْ سُلْطانٍ»
5- در برابر هيچ فرمانِ غير الهى، كرنش نكيند. زيرا فرمان دادن تنها حقّ خداوند است. «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ»
6- عبادت خالصانه (توحيد)، راه مستقيم و پابرجاست. «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ»*
7- هر قانونى جز قانون الهى متزلزل است. «ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ»
8- جز بر عقيده محكم و استوار نبايد اعتماد كرد. «ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ»*
9- بيشتر مردم به استوارى دين خدا جاهلند. «ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ
جلد 4 - صفحه 209
لا يَعْلَمُونَ» (يا جاهل بسيط كه به جهل خود آگاه است يا جاهل مركّب كه خيال مىكند مىداند و در واقع نمىداند)
10- جهل ونادانى، زمينهساز پيدايش شرك است. «لا يَعْلَمُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (40)
ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ: خطاب به جميع معتقدين به اصنام و اوثان است كه شما مشركان ستايش و پرستش نمىكنيد غير ذات احديت الهى. إِلَّا أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ: مگر چيزى چند را كه باعتبار اسامى بدون حجتى و برهانى نام نهادهايد آنها را شما و پدران شما. يعنى مىپرستيد چيزهائى را به اعتبار اطلاق اسامى بر ايشان بدون حجتى كه دلالت كند بر مسميات آنها.
حاصل آنكه شما اصنام را عبادت و اسم اله به آن اطلاق كنيد و حال آنكه اسم بدون مسمى باشد، و «اله» ذاتى است كه مستحق عبادت و اصول نعم را عطا فرموده و آن منوط به قدرت، و تا حىّ نباشد قدرت نخواهد داشت. و چون اينها جمادند، نام خدا جارى كردن اسم بدون معنى باشد، و اين دليل است كه اسم مسمى نيست، چه اگر اسم با مسمّى بودى به اطلاق اسم اله ايشان معبود، و عبادت آنها واجب بودى، و چنين امرى هم محال است.
ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ: نازل نفرموده خداى تعالى به عبوديت آنها هيچ
جلد 6 - صفحه 223
حجتى و دليلى كه دلالت كند بر تحقق مسميات آنها نه عقلى و نه نقلى. إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ: نيست حكم و امر مگر براى ذات احديت الهى، پس جايز نيست عبادت و خضوع مگر خاصه سبحانى. أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ: فرمان داده به لسان پيغمبران اينكه نپرستيد و بندگى نكنيد اى كافه مردمان مگر ذات الهى را كه آيات واضحه و حجج بينه دال است بر وجوب پرستش و ستايش سبحانى.
ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ: اينست دين حق و درست و راست كه خالص است از شايبه اعوجاج. وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ: و لكن بيشتر مردمان نمىدانند راه حق را به جهت تدبر و تفكر ننمودن در دلائل عقليه و نقليه و به سبب پيروى كردن هواهاى نفسانيه و وساوس شيطانيه.
تنبيه: حضرت يوسف عليه السّلام اين فرمايشات را فرمود براى انصراف آنها از تعبير خوابشان. و از حق معبّر آنست كه چون از او خوابى پرسند كه بد باشد، تعبير ننموده عدول كند، زيرا ابو زرين العقيلى روايت نموده از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله انّ الرّؤيا على رجل طائر ما لم يعبر فاذا عبرت وقعت و انّ الرّؤيا جزء من ستّة و اربعين جزء من النّبوّة فلا نقصّها الّا على ذى رأى. «1» يعنى بتحقيق خواب بر پاى مرغ پرنده بسته شده مادامى كه تعبير نكرده باشد، چون تعبير كنند بيفتد، يعنى اثر آن واقع شود و خواب جزئى است از چهل و شش جزء نبوت، پس خواب خود را نقل مكن مگر براى صاحب رأى.
علامه مجلسى رحمه الله از ابى قتاده كه شنيدم از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: رؤياى صالحه از خدا باشد، و هرگاه يكى از شما خواب بيند آنچه را كه دوست دارد، پس حديث نكند آن را مگر كسى را كه دوست دارد. و هرگاه ببيند مكروهى را، پس حديث نكند به آن و آب دهن را به طرف چپ خود بيندازد و پناه برد به خدا از شيطان رجيم و از شرّ آنچه را كه ديده است پس ضرر نرساند او را. «2»
«1» تفسير منهج الصادقين ج 5 ص 44.
«2» بحار الانوار، جلد 61، صفحه 192 و 193 (مضمون دو حديث 66 و 72)
جلد 6 - صفحه 224
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (39) ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (40) يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُما فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيانِ (41) وَ قالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ (42)
ترجمه
اى دو يار زندان من آيا خدايان متعدده بهترند يا خداى يگانه
غالب بر همه نمىپرستيد غير از خدا مگر نامهائى را كه نام نهادهايد آنها را شما و پدرانتان نازل ننموده خدا بر آن هيچ حجتى نيست حكم مگر خداى را فرموده است كه نپرستيد مگر او را اين است دين قويم ولى بيشتر مردم نميدانند
اى دو يار من در زندان اما يكى از شما دو نفر پس بياشاماند خواجه خود را شراب و اما ديگرى پس بدار كشيده شود پس بخورند پرندگان از سر او مقدّر شد امريكه در تعبير آن پرسش مينموديد
و گفت مر آنكس را كه دانست او نجات يابنده است از آندو نفر ياد كن مرا نزد خواجه خود پس از ياد او برد شيطان ياد پروردگارش را پس درنگ كرد در زندان چند سال.
تفسير
در تعقيب دعوت بتوحيد حضرت يوسف عليه السّلام بآن دو نفر غلام زندانى فرمود اى دو يار و نديم و مجالس و مصاحب من در زندان آيا آلهه متفرقه متعدده
جلد 3 صفحه 145
مختلفه مصنوعه از سنگ و چوب و فلزات اولى و احق و اليقند براى پرستش و ستايش و آيا عبادت آنها انفع است براى عبادت كننده يا خداى يگانه قادر غالب قاهر كه كسى نتواند مانع از نفوذ اراده او شود و جواب معلوم است كه عبادت آنها نفعى ندارد و مصنوع شخص لايق براى معبوديت نيست و خير و شر و ضرر و نفع و كليه امور بدست خداى واحد قهّار است و آنها از خدائى بهرهاى ندارند جز اسم بىمسمّا كه بت پرستان براى آنها گذاردهاند كه آنها را خدا يا رب النوع ناميدهاند پس گويا عبادت نميكنند مگر همان اسماء بىمسماى جعلى خودشان را و در آيه دوم خطاب بتمام اهل زندان يا عموم بتپرستان شده و اخيرا استدلال فرموده است بر بطلان عبادت آنها باين تقريب كه عبادت بايد بدستور خدا باشد و خدا نفرموده است كه شما عبادت بت كنيد پس اگر شما پرستش ميكنيد آنها را بعنوان تقرّب بخدا آنهم جائز نيست چون مستحق پرستش او است و كسى در ملك وجود اختيار حكم فرمائى را ندارد جز او و او امر فرموده است كه عبادت نكنند بندگان جز او را و اين توحيد ذات و اخلاص در عبادت دين قويم و منهج مستقيم ابراهيم و ساير انبياء عظام است و نبايد از آن عدول نمود ولى بيشتر مردم فكر نميكنند و نمىدانند تكليف خود را و پس از انجام مقصد و اداء وظيفه رسالت خواب آندو نفر را تعبير فرمود باين بيان كه آنشخص ساقى بمقام سابق خود ميرسد و مولى و ولى نعمت خود را شراب ميدهد و مقرّبتر از پيش ميگردد و اما آن شخص خبّاز را از زندان بيرون مىآورند و تقصير او بر پادشاه ثابت ميشود و او را بدار ميكشند و مغز سر او را پرندگان ميخورند و كسانيكه گفتهاند نانى را كه او در خواب ديده بود بر سر دارد در سه سبد يا سه سفره بوده و انگوريرا كه ديگرى ديده بود ميفشرد براى شراب سه خوشه بوده گفتهاند مدت ظهور تعبير را هم حضرت سه روز تعيين فرمود و قمى ره فرموده نانوا دروغ گفته بود خواب نديده بود لذا وقتى حضرت يوسف فرمود تو را پادشاه ميكشد و بدار ميكشد و پرندگان مغز سر تو را ميخورند او انكار كرد خواب خود را و حضرت در جوابش فرمود راست يا دروغ كار تمام شد و قضاء الهى جارى شد بر امريكه در آن استفتاء نموديد و بعضى گفتهاند هر دو دروغ گفته بودند فقط مقصودشان امتحان حضرت بود و بنظر حقير بعيد است بلكه يا هر دو راست گفته بودند نهايت
جلد 3 صفحه 146
آنكه نانوا چون ديده تعبير حضرت بر ضرر او است منكر شده براى توهين و استهزاء يا او دروغ گفته چنانچه قمى ره فرموده و براى آنكه اهانت نموده مستحق عقوبت شده چون ظاهر آنستكه حضرت تعبير خواب آن دو را فرموده و واقع شده نه آنكه اخبار فرموده از مقدّر آنها چنانچه بعضى احتمال دادهاند و لازمه اين معنى آن است كه هر دو راست گفته باشند در خواب ديدن اگر چه يكى از آندو دروغ گفته باشد در انكار كردن يا كسى دروغ گفته باشد در خواب ديدن كه خداوند منجز فرموده است تعبير خواب موقوف بصدق او را در باره او بپاداش دروغ و تجرّى و هتك حرمت او از پيغمبر خود و در مجمع فرمايش قمّى ره را نسبت بائمه عليهم السلام داده چون مسلّم است كه او از غير امام عليه السّلام نقل نميكند و چون حضرت يوسف عليه السّلام دانست نجات ساقى را يا گمان فرمود براى احتمال بدا از او خواهش كرد كه چون خدمت پادشاه برسد از او شفاعت نمايد يا عرضه دارد كه او را بظلم حبس نمودند و اين ترك اولى از او صادر شد بوسوسه شيطان كه در نظر آنحضرت جلوه داد جواز توسل بوسائل ظاهرى را براى خلاصى از مشقت و عسرت و غفلت فرمود از ياد خدا كه بايد در هر امرى باو توسل جست و از غير او چشم پوشيد و از اينكه جواز مخصوص بغير انبياء و اولياء است و مقام ايشان اجل از اين قبيل توسلات است و خداوند براى جبران اين كسر وارد بر ساحت مقدس آن حضرت مقدر فرمود هفت سال در زندان بماند چنانچه عياشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و بعضى گفتهاند مراد آنستكه بفراموشى انداخت ساقى را شيطان از ذكر يوسف عليه السّلام نزد مولاى خود و اين موجب شد كه او چند سال در زندان ماند و بنظر حقير اين معنى اگر چه صدق است يعنى فراموشى از او محقق شده ولى از اين جمله اراده نشده چون در اين صورت بايد گفته شود فانساه الشيطان ذكره عند ربه و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده خدا رحمت كند برادرم يوسف را اگر نگفته بود پيش پادشاه ذكر مرا نما هفت سال ديگر در زندان نميماند و در چند روايت از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه چون حضرت يوسف عليه السّلام براى نجات خود ملتجى بخدا نشد خدا فرموده از ياد او برد شيطان ياد پروردگارش را پس درنگ نمود در زندان چند سال و در همان وقت باو وحى شد اى يوسف كه در خواب بتو نمود سجده آفتاب و ماه و ستارگان را
جلد 3 صفحه 147
عرض كرد پروردگارا تو، فرمود كه تو را محبوب نزد پدر كرد عرض كرد الهى تو فرمود كه قافله را متوجه بچاه نمود براى نجات تو عرض كرد پروردگارا تو فرمود كه تعليم فرمود دعاء فرج را بتو در قعر چاه عرض كرد تو تعليم فرمودى فرمود كه تو را از مكر آن زن خلاص كرد عرض كر تو اى پروردگار من فرمود كه آن كودك را براى گواهى بر برائت ساحت تو بزبان آورد عرض كرد پروردگارا تو فرمود كه تو را از مكر زن عزيز و ساير زنان مصر نجات داد عرض كرد پروردگارا تو فرمود كه تعبير خواب را بتو الهام فرمود عرض كرد پروردگارا تو فرمود پس چگونه متوسل بغير من شدى و از من نخواستى نجات خود را از زندان و اميدوار شدى به بندهاى از بندگان من كه تو را نزد مخلوقى از مخلوقات كه در قبضه قدرت من است ياد آورى كند حال هفت سال براى اين گناهت در زندان بمان كه بندهاى را نزد بندهاى فرستادى و در بعضى از اين روايات بعضى از سؤال و جوابها ذكر نشده و در يكى از آنها اضافه شده كه بعد از هر سؤالى حضرت صيحهاى زد و صورت خود را بزمين نهاد و عرض كرد پروردگارا تو و در روايتى است كه بعدا عرض كرد بحق پدرانم بر تو مرا از اين زندان نجات ده و جواب رسيد كه پدرانت حقى بر من ندارند اگر آدم را ميگوئى من او را بيد قدرت خود آفريدم و از روح خود در او دميدم و در بهشتم جاى دادم و باو امر نمودم نزديك يكى از درختان بهشت نرو و او نافرمانى كرد و توبه نمود من از تقصيرش گذشتم و اگر نوح را ميگوئى من او را مبعوث نمودم برسالت بر بندگانم و آنها اطاعت او را ننمودند و او نفرين كرد در باره آنها و من مستجاب نمودم و همه را غرق كردم جز او و كسانيرا كه با او در كشتى بودند و اگر ابراهيم را ميگوئى من او را خليل خود قرار دادم و آتش را براى او بر دو سلام نمودم و اگر يعقوب را ميگوئى من باو دوازده پسر دادم و يكى از پسرهايش را از نظر او غائب كردم و او دائما گريه كرد تا نابينا شد و سر راه نشست و شكايت مرا بمخلوق من نمود پس چه حقى پدران تو بر من دارند و باو تعليم شد كه بگويد اسئلك بمنّك العظيم و احسانك القديم و او گفت و پادشاه خواب ديد و فرج او در آن بود و بچند طريق از آن حضرت نقل شده كه چون مدت مقرر تمام شد و خداوند اذن داد باو در دعاى فرج روى خود را بزمين نهاد و عرض كرد اللهم ان كان ذنوبى قدا خلقت
جلد 3 صفحه 148
وجهى عندك فأنّى اتوجّه اليك بوجوه آبائى الصالحين ابرهيم و اسمعيل و اسحق و يعقوب و خداوند باو فرج داد و چون از امام سؤال نمودند كه ما هم اين دعا را بخوانيم، فرمود شما باين نحو بخوانيد اللهم ان كانت ذنوبى قد اخلقت وجهى عندك فانّى أتوجّه اليك بنبيّك نبى الرحمة محمّد و على و فاطمه و الحسن و الحسين و الائمه عليهم السلام ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
ما تَعبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلاّ أَسماءً سَمَّيتُمُوها أَنتُم وَ آباؤُكُم ما أَنزَلَ اللّهُ بِها مِن سُلطانٍ إِنِ الحُكمُ إِلاّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاّ تَعبُدُوا إِلاّ إِيّاهُ ذلِكَ الدِّينُ القَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكثَرَ النّاسِ لا يَعلَمُونَ (40)
عبادت نميكنيد شما بتپرستان مگر يك اسمايي که هيچگونه معني و حقيقت ندارد که خود شما اينکه اسماء را اختراع كردهايد و پدران شما اسم گذاردهايد و حال آنكه هيچ پيغمبري از جانب الهي دليلي و حجتي بر شما نازل نفرموده نيست حكمي مگر مختص بخدا است و او چنين حكم فرمود که عبادت نكنيد مگر ذات مقدس او را اينست دين پابرجا و لكن اكثر ناس نميدانند.
ما تَعبُدُونَ روي سخن با همان دو نفر صاحبي السجن است لكن مخاطب جميع مشركين هستند لذا بلفظ جمع فرمود ما تَعبُدُونَ.
إِلّا أَسماءً سَمَّيتُمُوها اسم آلهه و ارباب روي آن بتها گذاردهاند و آنها را خدايان خود ناميدهاند و حال آنكه نه الوهيت دارند و ربوبيت نه خالقند و نه رازق، نه نافعند و نه ضارّ، نه محيي و نه مميت، نه عليم و نه قدير، نه عطاء و منعي دارند و نه رضا و سختي، يك جمادي بيش نيستند.
أَنتُم وَ آباؤُكُم شما و آباء و اجداد شما از زمان نوح اينکه بتها را باغواء شيطان پرستش كرديد و آنها را آلهه خود قرار داديد و حال آنكه ما أَنزَلَ اللّهُ
جلد 11 - صفحه 199
بِها مِن سُلطانٍ سلطان دليل و حجّت است و بايد اجازه و دستور و امريه از جانب خدا داشته باشيد بر پرستش آنها و اينکه هم بايد بتوسط انبياء خداوند انزال فرمايد و احدي از انبياء دعوت بشرك نكرده بلكه اولين دعوت آنها امر بتوحيد بوده إِنِ الحُكمُ إِلّا لِلّهِ بسليقه و هواي نفساني و دعوت شيطاني و تخيّلات موهومه و استحسانات و قياسات حكم نميتوان كرد و اينکه جمله ردّ بر عامه عمياء است که نوع احكام را بقياسات و استحسانات و ظنون غير معتبره و اولوية ظنيه عمل ميكنند چون دست آنها از اخبار آل اطهار كوتاه است و حال آنكه قياس محق دين ميكند چنانچه خبر ابان تصريح فرموده پس از اينكه سؤال كرد از آن حضرت که اگر قطع يك انگشت مرأة نمود ديه آن چقدر است فرمود صد دينار، اگر دو انگشت دويست دينار، اگر سه انگشت سيصد دينار، اگر چهار انگشت فرمود دويست دينار، تعجب كرد سه انگشت سيصد چهار انگشت دويست حضرت فرمود قياس در دين نبايد كرد
(اذا قيست محق الدين)
پس از آن سرّ آن را بيان فرمود که
(انّ المرأة تعاقل الرجل الي ثلث الدية فاذا بلغ الثلث رجع الي النصف).
اينجا هم حضرت يوسف [ع] فرمود خداوند حكم بشرك نكرده بلكه (امر أَلّا تَعبُدُوا إِلّا إِيّاهُ) که اصل و پايه دين توحيد است و بقيه عقائد از شئونات توحيد است.
ذلِكَ الدِّينُ القَيِّمُ دين حق ثابت پا برجا همين توحيد است با مراعات جميع شرائط آن که حضرت رضا عليه السّلام در نيشابور بعد از اينكه فرمود
(كلمة لا اله الّا اللّه حصني من قالها دخل في حصني و من دخل في حصني امن من عذابي)
سكوتي فرمود و گفت
(بشرطها و انا من شروطها).
وَ لكِنَّ أَكثَرَ النّاسِ لا يَعلَمُونَ يا جاهل بسيط هستند يا جاهل مركّب که خيال ميكنند عالم هستند.
200
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 40)- سپس اضافه کرد: «این معبودهایی که غیر از خدا میپرستید چیزی جز یک مشت اسمهای بیمسمّا که شما و پدرانتان آنها را خدا نامیدهاید، نیست» (ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ).
اینها اموری است که «خداوند دلیل و مدرکی برای آن نازل نفرموده» بلکه ساخته و پرداخته مغزهای ناتوان شماست (ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ).
ج2، ص423
بدانید «حکومت جز برای خدا نیست» (إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ) و به همین دلیل شما نباید در برابر این بتها و طاغوتها و فراعنه سر تعظیم فرود آورید.
و باز برای تأکید بیشتر اضافه میکند: «خداوند فرمان داده جز او را نپرستید» (أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ).
«این است آیین و دین پا بر جا و مستقیم» که هیچ گونه انحرافی در آن راه ندارد (ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ).
یعنی توحید در تمام ابعادش، در عبادت، در حکومت، در فرهنگ و در همه چیز، آیین مستقیم و پا بر جای الهی است.
«ولی (چه میتوان کرد) بیشتر مردم آگاهی ندارند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).
و به خاطر این عدم آگاهی در بیراهههای شرک سرگردان میشوند و به حکومت غیر «اللّه» تن در میدهند و چه زجرها و زندانها و بدبختیها که از این رهگذر دامنشان را میگیرد.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم